خاطرات یک مقیم کانادا

من در این وبلاگ خاطرات و روزانه های خودم رو از قبل از رفتن به کانادا تا زندگی در کانادا برای شما نقل میکنم .

خاطرات یک مقیم کانادا

من در این وبلاگ خاطرات و روزانه های خودم رو از قبل از رفتن به کانادا تا زندگی در کانادا برای شما نقل میکنم .

چرا نظر نمیدید !!!

سلام 

چرا دیگه کسی نظر نمیده ؟! 

خواهشا نظر بدید ! 

اگر هم انتقاد تندی کردید میتونید ایمیلتون رو بدید تا جوابش رو بگیرید . 

در ضمن خدمت دوستان سیستان و بلوچستان عرض ارادت دارم و از همین جا پیام دوستی براشون میفرستم !

ممنون و متشکرم 

رامین

نظرات 12 + ارسال نظر
هارپ جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:21 ب.ظ http://harrpnews.blogsky.com

سلام..دوست من این که میگی در آینده می خواهی کانادا بری بد نیست ..ولی هر کس هر چی گفت که نباید قبول کرد..ابتدا باید چند سوال را برای خودت حلاجی کنی و از منابع معتبر پاسخ سوالاتت را بدست بیاوری و نه از کوچه و بازار..

۱ـدر کانادا چه چیزی هست که تو می خواهی به خاطر اونا بری کانادا؟؟؟
۲ـوضع تحصیلی کانادا بهتره یا ایران؟؟
۳ـ وضع زندگی و معیشت در کاندا چطوره؟؟
و....

خوب من به تو می گویم که از نظر علمی هیچ کس به دانشجویان ایرانی نمیرسه..این را از اساتید مجرب و کسانی که روزگاری در کشورهای اروپایی و امریکایی زندگی کرده اند بپرس...و.....

وضع زندگی وقت برای مردم کاندا خوبه..یعنی حتی اونایی که بومیان سرخ پوست کاندا هستند در رفاه نیستند..چه برسه اونایی که اقامت میگیرند یا دانشجو هستند یا...

در کانادا حقوق یک کارگر ۱۲۰۰ دلاره و اجاره بهای یک سوییت ۲۰ ..۳۰ متری کثیف در محله فقیر نشین شهر تورنتو ماهیانه ۱۰۰۰ دلاره..

قیمت یک سیب دو دلاره..اونجا مثل ایران نیست که یک کارتن هندونه بخری و بعد نصف آن را خراب کنی و بیندازی بیرون..اونجا یک برش هندونه ۷۵ سنت است وو.....


مستئام باشی...

سلام رفیق گرامی
بنده آینده ام ۱ ماهه که به پایان رسیده و الان در خاک پاک کانادا هستم !
من یک شهروند کانادا هستم و به اون افتخار میکنم .
خیلی خیلی حرف جالبی زدید که نمیتونم جوابتون رو ندم .
اگر دوست داشتید بگید تا نظرتون رو توی وبلاگ هم منتشر کنم تا یه بحث مفصل و گسترده ای با دیگر خوانندگان داشته باشیم .
۱- در کانادا اول از همه ارامش خیال و در ثانی آینده تضمین شده هست .
شما در کانادا اگر فرد درست و قانون مداری باشی هیچ مشکلی برات پیش نمیاد .
اینجا قانون میگه حتی پلیس برای انجام وظیفه هم نمی تونه مزاحم شما بشه . هر جا و هر کس چه توی ادارات و چه توی فروشگاه ها باید در مقابل کارش و خدماتی که به شما میده مسئول باشه در غیر این صورت باید از کارش کناره گیری کنه ! اینجا شما اینده ای خواهی داشت روشن و همراه با نهایت آرامش چون خودت میخواهی ولی در ایران شما اینده ای نامعلوم داری چون دیگران نمیخواهند !
۲- وضع تحصیل کانادا صد در صد بهتر از ایرانه ... در کانادا شما درس میخونی و تنها اونی رو میخونی که لازم داری . ولی در ایران روش بمباران اطلاعاته ... صحبت مدرسین در ایران صحبت علم نیست . صحبت صحبته اینه که این مطلب چون توی کنکور میاد مهمه و این مطلب چون تیو کتابه باید یاد گرفته بشه !
بچه های ما با یک بمباران اطلاعاتی بزرگ میشوند که تمامی نوجوانیشون رو برای ماندن در راه تحصیل بگذارند ولی اینجا اگر خیلی هم درس بخوانی و در کنارش کار هم بکنی باز هم وقت برای تفریح داری !
۳- خدا رو شکر وضع زندگی و معیشت در کانادا عالیه ... چه بسیار افرادی و چه بسیار بیشتر مهاجرانی که با استفاده از پشت کار و مهارت و هوش خود بر گروه بسیاری از افراد اعم از کانادایی و غیر کانادایی مدیریت میکنند .
دوست گرامی کمی اطلاعاتتون غلط . حقوق یک کارگر جزء در کانادا بین ۱۵۰۰-۲۰۰ دلاره که هیچ تخصصی نداشته باشه و سواد خوندن و نوشتن هم نداشته باشه . اجاره یک سویت ۶۰-۷۰ متری و دانشجویی در مرکز شهر تورنتو حدود ۴۰۰ دلاره که شامل برق و لوازم منزل هم میشه !
اینجا به دانشجوها هم کار در رشتشون پیشنهاد میکنند و هم میتونه مارهایی مثل گارسونی بکنند که هم فقط شبانه است و هم شبی ۱۰۰ دلار تقریبا درآمد داره !
اینجا قیمت یک هنوانه درسته حدود ۴ دلاره و مثل ایران نیست که یه کارتن بگیری و پول همش رو بدی ولی نصفش خراب باشه و تو فقط بتونی روی نصفش تصمیم بگیری !
باز هم از اینکه لطف کردی و با من تماس گرفتی ممنون و متشکرم
ارادتمند
رامین

301040 جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:22 ب.ظ http://301040.blogsky.com

آقا رامین. من شما رو نمی شناسم. ولی دخواست صادقانتون برای نظر رو دیدم!!!! و لبیک می گم ؛)
http://301040.blogsky.com

دوستدار ونکوور جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:48 ب.ظ

رامین جان من گاهی به وبلاگت سر می زنم. خیلی دلسوزانه و قشنگ می نویسی. برای من که چند ماه دیگه وقت مهاجرتمه بسیار مفید و دلگرم کنندست. بسیار ازت ممنونم.
راستی یه سوال همیشه برام پیش میاد و با اینکه مدام از همه دوستان ساکن کانادام و مخصوصا در همه استانهاش می پرسم ولی خواستم نظر شما رو هم بدونم: آیا واقعا احساس غربت و مهاجر بودن و یا بهتر بگم شهروند درجه 2 بودن رو شما تجربه کردین؟ یا اصولا رفتارشون با شما تا چه حد دوستانه و گرمه؟
اگه میشه مفصل برامون در موردش یه پست بذارین ممنون میشم!
البته از میون نوشته هاتون کم و بیش فهمیدم اونجا راحتین ولی خواستم اختصاصی تر در موردش بنویسید.
براتون آرزوی سلامتی و شادی و موفقیت در کنار خانواده دارم.

سلام دوست عزیزم
جواب این سوال رو از دو منظر میدم : یکی منظر دوستانه و خودمونی و یکی منظر رسمی و قانونی :
ار منظر دوستانه من که به شخصه جز در لحظه ورود که توی یک صف وایسادیم تا به عنوان یک تازه وارد اجازه ورود بگیریم هیچ موقع دیگه احساس ناراحتی از مهاجر بودن نکردم .
از منظر رسمی اینجا بابای کسی که فرقی بین مهاجر و غیر مهاجر بگذاره رو در میارند . اگر رفتی توی یک فروشگاه یا اداره و احساس کردی فروشنده یا کارمند مسئول یکمی بهت بی محلی میکنه که همون موقع جنس یا کالا رو میگذاری زمین و میری پیش مدیر فروشگاه یا رئیس اداره و از فروشنده یا اون کارمند شکایت میکنی . مدیر یا رئیس هم مسئوله به شکایت شما بصورت رسمی و بسیار سریع رسیدگی کنه .
اگر هم یکمی جریان جدی تر باشه و یین حاصل کنی که یارو بخاطر کانادایی نبودن بهت بی محلی میکنه که خدا پدر 911 رو بیامرزه ! البته این وسط چند صد دلاری هم گیرت میاد که البته فکر نکنم کسی زیاد ازش خوشش بیاد .
ارادتمند
رامین

roshanak شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:20 ق.ظ

سلام ودستت و مچ دستت درد نکنه من می خونم آخ می خونم بعد می ترسم ........آخه دیگه ما هم باید بیایم منتظر مدیکالم که باید تا ۳-۴ ماه دیگه بشه ...
حالا من دلم واسه خودم و بقیه مهاجرا نگرانه بنویس دقیق ....ما دعات میکنیم روشنک در تهران

سلام خانم روشنک
چشم سعی میکنم تا میتونم بنویسم
اگر لطف کنید موضوعی هم به یادتون میاد پیشنهاد بدید خوشحال میشم
ارادتمند
رامین

کامیار شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:07 ب.ظ

سلام رامین جان خوبی ؟
نظر ندادن رو بذار به حساب 2 چیز :
1- یا یک وبگرد گذری میاد تو وبلاگتون یه چرخی میخوره و میره بیرون
2- یا دوستان ثابت کم لطفی میکنن .
این تجربه شخصی خودمه که سال 84 یه وبلاگ طراحی کردم ولی هرکی وارد میشد مطالب رو میخوند و بدون خداحافظی میرفت بیرون . من هم اون رو بستم .
در هر صورت این مسئله چیزی از ارزش کاری که میکنید کم نمیکنه و من به شخصه برات آرزوی موفقیت میکنم . این دوستی ها دوطرفه هست . اگر روزی روزگاری کاری توی شیراز برات پیش اومد که به یه دوست نیاز داشتی میتونی حتماً رو من حساب کنی .
دوستان عزیز بدون خداحافظی از خانه مجازی مردم خارج نشوید . سپاسگذارم .

سلام کامیار عزیز
ممنون که ارزش کار بنده رو میدونید .
بنده هم یک آقا کامیار توی شیراز میشناسم . کلا همه کامیار ها و همه شیرازی ها خوب و مهربونند !
ممنون و متشکرم
ارادتمند
رامین

سعید شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:08 ب.ظ

بابا ما که هر چی می نویسیم یا پابلیش نمی کنی یا تند جوابمون رو می دی. بعد می گی نظر بده؟

راستی من هم منتظر مدیکالم (برای کبک) موندم برم مونترال یا تورنتو! هم انگلیسی بلدم هم فرانسه! اما مشکلم اینه که جند سال اول می تونم سالی یکی یتا دو ماه بیام. می دونی با این حساب برای تمدید PR ی دریافت ا Pass کدوم یکی از ایالات راجتتر می گیره! چند تا از دوستام می گن بر تورنتو بهتره! مردونه سعی کن یه اطلاعات دقیقی برام پیدا کنی. نزدیک مدیکالم

سلام سعید اقا
بنده اگر تندی میکنم بخاطر تندی نظر شماست . اگر جایی بیجا حرفی زدم بنده رو ببخشید .
به نظر من هم برید تورنتو بهتره چون اونجا جا افتادن و ساکن شدن راحت تره !
در ضمن اینکه بنده فکر نکنم شما با سالی یکی دو ماه بتونید پی آر رو هم حفظ کید چه باشه که شهروندی هم بگیرید .
سعی میکنم اطلاعات بیشتری براتون بگذارم
ارادتمند
رامین

پگاه شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:28 ب.ظ

سلام
من گاهی به وبلاگت سر میزنم.ساده می نویسی و اطلاعات خوبی هم داری.
۱ سوال داشتم :برای گرفتن پاس کانادایی نیاز به ماندن ۳ سال از ۵ سال در کبک هست یا نه؟(برای کسانی که مثل شما از کبک اقدام کردن)ممنون.

سلام پگاه خانم
شما وقتی از طریق کبک اقدام میکنی و ویزا میگیری هیچ الزامی به موندن در کبک برای هیچ کاری نداری و فقط توصیه میکنند بخاطر برسی های بعدی پرونده مهاجرتیتون ورودتون به کانادا از طریق مرز هوایی مونترال باشه بعد همون لحظه و به محض ورود برید سوار یک هواپیما یا اتووبوس دیگه بشید و برید هرکجای کانادا که دلتون میخواد . برای اومدن کارت اقامت هم میتونید آدرس هرکجا که دلتون میخواد رو بدید و اصلا هم توی باجه مهاجرتی کبک در فرودگاه مونترال نرید !
ارادتمند
رامین

کامیار یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ق.ظ

با سلام به دوست گرامی . راستی شما قرار بود از مونترال به تورنتو یا ونکوور تغییر مکان بدید آیا عملی شد ؟ در ضمن در آخرین جوابت به خانم پگاه توی همین پست این جمله رو نوشتی : ( .... اصلا هم توی باجه مهاجرتی کبک در فرودگاه مونترال نرید ! ) یه توضیح مختصر لطفاً بدین که به چه علت !! . موفق باشی .

سلام کامیار جان
ما تا ۲-۳ روز دیگه میریم تورنتو
جواب شما رو در وبلاگ میدم
ارادتمند
رامین

روزبه جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:00 ب.ظ

سلام

اول ممنون از زحماتی که می کشی

دوم من چون رشته کاریم نفت و گازه می خوام برم calgary . به نظرت چند ماه اول پس از ورودم به یه شهر بزرگ برم ، و کلاسهای انگلیسی رو بگزرونم یا مستقیم برم calgary .

سوم به نظرم یه FAQ تو وبلاگ بذاری خیلی عالی میشه

سلام مستقیم برید
اونجا امکانات لازمه هست

اصغر یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:52 ب.ظ

سلام بابت نوشته ها تون ممنون راستی میشه بگین شما تو چه مقطعی درس می خونین از فاند های دانشگاه ها امسال خبر ندارین؟

من الان سال سوم دانشگاهم
از وام تحصیلى انتاریو هم استفاده میکنم

بیتا پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:16 ب.ظ

سلام من بیتا هستم لیسانس پرستاری دارم و مدت 6 سال است مشغول به کار هستم و کارم را هم خیلی دوست دارم با یک پسری به نام مهیارا لیسانس عمران ازدواج کردم که البته کارش با رشته اش ارتباطی نداره و در این رشته فعالیتی نکرده مهیارا در یک بوتیک لباس به مدت 8 سال است کار میکند شرطی که برای ازدواج با من گئاشت که بعد از عقد زندگی را در کشور کانادا شروع کنیم با وجودی که من کارم را خیلی دوست داشتم قبول کردم که از کارم دست بکشم و با او به کانادا برم و برای شهرک ریچموند هیل تورنتو کانادا اقدام به اقامت گرفتیم سوال من اینه با توجه به اینکه مهیارا لیسانس عمران داره اما در این رشته فعالیتی نداشته و کارش در یک بوتیک لباس بوده کارش در کاناد میتونه مرتبط با رشته اش عمران باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و خودم هم که رشته پرستاری تحصیل و کار کردم میتونم فعالیتی داشته باشم که البته شنیدم دو امتحان سخت هم داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ متشکرم بیتا

بیتا پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:21 ب.ظ

سلام من بیتا هستم لیسانس پرستاری دارم و مدت 6 سال است مشغول به کار هستم و کارم را هم خیلی دوست دارم با یک پسری به نام مهیارا لیسانس عمران ازدواج کردم که البته کارش با رشته اش ارتباطی نداره و در این رشته فعالیتی نکرده مهیارا در یک بوتیک لباس به مدت 8 سال است کار میکنه شرطی که برای ازدواج با من گذاشت که بعد از عقد زندگی را در کشور کانادا شروع کنیم با وجودی که من کارم را خیلی دوست داشتم قبول کردم که از کارم دست بکشم و با او به کانادا برم و برای شهرک ریچموند هیل تورنتو کانادا اقدام به اقامت گرفتیم سوال من اینه با توجه به اینکه مهیارا لیسانس عمران داره اما در این رشته فعالیتی نداشته و کارش در یک بوتیک لباس بوده کارش در کاناد میتونه مرتبط با رشته اش عمران باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و خودم هم که رشته پرستاری تحصیل و کار کردم میتونم فعالیتی داشته باشم که البته شنیدم دو امتحان سخت هم داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ متشکرم بیتا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد