خاطرات یک مقیم کانادا

من در این وبلاگ خاطرات و روزانه های خودم رو از قبل از رفتن به کانادا تا زندگی در کانادا برای شما نقل میکنم .

خاطرات یک مقیم کانادا

من در این وبلاگ خاطرات و روزانه های خودم رو از قبل از رفتن به کانادا تا زندگی در کانادا برای شما نقل میکنم .

کانادا جاى هر کسی نیست

سلام

دوباره من و دوباره مطلبی دیگه

اولا باید بگم که خیلی شرمندم که مطالبم منقطع و غیر پیوستست

در ضمن حدود ٦٨٠ تا نظر هست که سعی میکنم کم کم همه رو بخونم و تایید کنم

در ضمن باید تشکر فراوان کنم از دوستانى که به بنده لطف کردند در نظراتشون

مثل همیشه بازم میگم، مطالب این وبلاگ تجربیات و نظرات شخصى بندس، نه من معرف نظام و دولت کانادا هستم و نه چیزایى که میگم صد در صد درست و قابع استناد هستش


نمیدونم قبلا به این بحث پرداختم یانه، ولی امروز میخوام براتون از اینکه چرا نظرات در مورد کشور مطبوع بنده اینقدر متفاوته صحبت کنم


راست و حسینیش، اینجا جاى هر کسی نیست، نه سیستم و اجتماع هر کسی رو قبول میکنه و نه هر کسی این سیستم و طرز زندگى رو دوست داره

اولا اینجا بنا به کار و کوشش هستش و تلاش ماثره، کارهای کم زحمت و آسون یا به راحتى به دست نمیاد یا درآمد قابل توجهى نداره، پس وقتى یه آقاى رئیس از پشت میز میاد اینجا، میبینه زبانش هرچقدر هم خوب باشه باز باید روش کار کنه تا با استانداردها منطبق بشه، تحصیلاتش کار میبره تا اینجا قبولش کنند، سابقه کار به درد بخور هم نداره، پس باید از یجاى پایین شروع کنه، درآمدش هم پایینه، اینینیم که تا حالا رئیس بوده، حالا باید زیر دست یکى دیگه کار کنه.

در پاراگراف بالا منظورم از سابقه به درد بخور اینه که مدرکت رو گرفته باشى، بعد از سطح پایین تو رشتت شروع کرده باشى، تا به جاهای بالا تو رشته خودت رسیده باشى، و در ضمن اینکه سابقه همه اینا رو بتونی ارائه بده. من مورد دیدم طرف رفته مصاحبه، آقاى مصاحبه گر گفته شما چطور لیسانس مهندسى ساختمان گرفتى، از روز اول مدیر پروژه و رئیس کارگاه بودی، بعد از ١٠ سال هم کلا تعطیل کردى رفتی دنبال معاملات املاک.

حالا اون شخص بالایی که گفتم با تمامى شرایطى که ذکر شد یا همت میکنه و میشینه پای زندگی و از نو میسازدش، یا یکم دست و پا میزنه و میشه مهاجر غیر موفق، میمونه و از همه چی متنفر میشه، یا برمیگرده و به همه میگه سودای کانادا رویاى شب تب دار بود.

دوما یک سری از افراد هستند به قول یه نفر میان اینجا مسافرت طولانى مدت، پولشون از ایران میاد، اینجا هم کار بصورت ماثر نمیکنند، مدل هم همون مدل زندگی ایران، فقط هر از چندی ییلاق قشلاق میکنند. برای اینطور افراد اولا به اندازه ایران خوش نمیگذره، پس اینجا بده، تو ایران مالیات بر خرید جدا که نمیدن، مالیات بر درآمد هم که شکر خدا میپیچونن، حالا اینجا باید بصورت معمول ده تا سى درصد روی درآمدشون و هشت تا سیزده درصد روی خریداشون مالیات بدند، پس کانادا بده، از طرفی برای مثال اونجا سه سوت زنگ میزدن به زبان شیرین مادرى به اصغر آقا بقال سر کوچه میگفتند براشون یه خربار جنس بیاره، پولش رو هم بزنه به حساب، اینجا برای هر خرید یا مساله ی اداری پاشن برن دو ساعت با انگلیسی دست و پا شکسته چونه بزنند تا شاید یه چیزى عایدشون بشه، پس کانادا بده.

برای اینکه مشکلات این گروه رو بفهمید، فکر کنید مسافرت میرید هند یا چین، یک سری چیزای جالب هست ولی به عنوان یک خارجى با یک سری  چالش هم رو به رو میشید، از طرفى بعد از مدت کوتاهى جذابیت سفر براتون از بین میره و از طرف دیگه چالشهاتون برطرف نمیشه، و حالا به همه ی اینا نبود منابع مالى فراوان رو هم اضافه کنید.

حالا راه حلى که بنده پیشنهاد میدم اینه که اگر شما در هر جایی زندگی میکنید و به نظر خودتون زندگیتون خوبه و با سیستم میتونید کنار بیاید، الکی وقت و پول و اعصاب خودتون رو خراب نکنید بیاید اینجا، اگرم واقعا تصمیم قاطع گرفتید که بیاید اینجا، بیاید و سفت و سخت سر تصمیمتون وایسید و اگر بعد از یک سال دیدید که پیشرفتى حاصل نکردید ببینید کجاى کارتون اشتباه بوده، اشتباهات رو اصلاح کنید و فقط به موفقیت از راه درست فکر کنید.


دو ضمن عزیزان سعی کنید نظراتتون در مورد. زندگی در کانادا و نه طرز مهاجرت باشه. برای اینکه بدونید با شرایطى که دارید چطور میتونید مهاجرت کنید، باید از مشاور مهاجرت کمک بگیرید و من اطلاع خاصى ندارم.

در ضمن اینکه سوالاتتون هم باید عمومى باشه چون من از درون رشته ها و شغل های خیلی کمی خبر دارم.


ارادتمند

رامین

نظرات 3 + ارسال نظر
کتایون چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:58 ق.ظ http://www.sounevesht.blogfa.com/

رامین عزیز سلام

ممنون از شرح ماجرا، برای رفتن مصمم تر شدم.
من خودم می دونم چرا دارم مهاجرت می کنم اما خیلی وقت ها آدم هایی رو می بینم که شرایط خیلی خوبی تو ایران دارن و من اصلا نمی فهمم برای چی میخوان برن!

البته بنده در مسند قضاوت این متن رو ننوشتم
فقط خواستم نظر و تعبیر خودم رو گفته باشم

شهرزاد شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:59 ق.ظ

دقیقا مسیله جالب همینه
گاهی یه نفر از راه پناهندگی و با هزار بدبختی و بی پولی و ... میره یه کشور دیگه و بعد میبینی خیلیم راضیه و یه سری دیگه هم با بهترین شرایط و ساپورت مالی تمام و کمال و ... میرند و بعد برمیگردند و کلی بد میگند و ....
ممنون از مطلبت

نازیلا پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 01:54 ب.ظ

سلام میشه درمورد حجاب هم بنویسین

در مورد اسلام در کانادا نوشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد