سلام
احوال دوستان عزیز؟ خیلی چاکر همگی هستم.
باید ببخشید اگر نوشتن این مطلب یکم طولانی شد. سرم کمی شلوغ بود ولی دلم همواره با دل شماست
بخاطر سوال بعضی از دوستان صلاح دیدم مطلب امروز رو به لباس و پوشش در کانادا اختصاص بدم.
بطور کلی همونطور که همه میدونیم کانادا کشور سردیه و بخاطر حالت جغرافیاییش در مناطق شمالی، نزدیکای قطب که تقریبا خالی از سکنه هست هیچ وقت زمستون تموم نمیشه. در بیشتر شهرهای کانادا (تورنتو، مونترال، کبک سیتی، کلگری، ادمونتون و ...) زمستان بلند مدت و سرد و فصل گرما کوتاه و در میان شدیدا گرمه (الان تورنتو حدود بیست تا بیست و پنج درجه هستش). شهر هایی هم مثل ونکور وجود داره که بصورت کلی آب و هوای معتدل و بیشتر باران بجای برف داره.
برای آوردن لباس بنده توصیه میکنم سعی کنید بیشتر لباسهای شخصی (لباس زیر، بلیز، شلوار جین و پارچه ای، دامن، لباس رسمی، کفش ورزشی و رسمی) و بطور خلاصه لباسهایی رو که بدون توجه به هوا براتون استفاده دارند و خیلی محدود لباس گرم (کاپشن نسبتا کلفت، شال و کلاه و دستکش پشمی) با خودتون بیارید، چون اولا لباسهای گرم ایران به درد اینجا نمیخوره، ثانیا با این قیمت دلار تفاوت قیمت زیادی وجود نداره و ثالثا اگر لباسی از اینجا بخرید که به هر دلیل (مثلا به اندازه کافی گرم نیست، یا پاره میشه یا آب توش نفوذ میکنه) بخواید تعویض یا پس بدید این کار خیلی راحته.
یه نکته خیلی ریز هست که من دلم میخواد اینجا بازش کنم و اون اینه که به مرور زمان بدن شما به سرمای اینجا عادت میکنه. مثلا من با چند نفر از دوستان که توی پاییز تازه اومده بودند اینجا بیرون بودیم، اینا همه لباسهای خیلی گرم پوشیده بودند در صورتی که گرمای هوا حدود صفر یا حتی کمی بیشتر بود، اما برای من که زمستون سوم یا چهارم بود هوا فقط کمی سرد بود و فقط روی لباس معمولیم (پیراهن و شلوار) یه کاپشن پوشیده بودم. منظور من اینه که وقتی شما میاید و زمستون اولی که اینجا هستید سرمای هوا خیلی قابل توجه خواهد بود ولی بعد از یک مدت با توجه به همه جوانب سر و کله زدن با سرما براتون راحت تر میشه. اگر امکانش براتون هست سعی کنید بین اواخر آپریل و اواخر آگست بیاید چون توی این بازه زمانی هوا نسبتا گرم یا خیلی گرمه و مجبور نیستید علاوه بر همه مشکلات مهاجرت با سرمای هوا هم سر و کله بزنید.
اینجا معمولا در مواقع سرما شما یا از ماشین استفاده میکنید یا از وسایل نقلیه عمومی که معمولا برنامه خاص و مرتبی داره و اگر با حساب و کتاب عمل کنید مدت زمان در سرما بودنتون رو به حداقل میرسونید.
بطور کلی توی کانادا چه در سرما و چه در گرما شما به یه پوشش سبک مثل ژاکت بهاره نیاز دارید چون توی زمستون حتی اگر از ماشین استفاده کنید باز هم برای سوار و پیاده شدن به یه پوشش که بتونه برای زمان کوتاهی روند از دست دادن گرمای بدن رو کاهش بده نیاز دارید و در تابستون هم وقتی از یه هوای گرم وارد به فضای داخلی خنک میشید نمیخواید بدنتون به یکباره سرد بشه و این باعث سرماخوردگیتون بشه.
دوستان باید باز هم ببخشید که دیر به دیر مینویسم و ممنون از کامنتهاتون که باعث دلگرمی بندست.
در زیر هم سوال یکی از دوستان و جواب بنده رو میبینید که گرچه خارج از موضوعه ولی خوندنش خالی از لطف نیست.
ارادتمند
رامین
سلام رفیق
خسته نباشی
رفیق،من که گفتم چند ساعته با بلاگت آشنا شدم،چرا عصبی میشی؟
یه سوال،خبر داری قوانین رانندگی با ماشینای سوپر اسپورت توی تورنتو چجوریه؟سرعت و این چیزا منظورمه.آخه وقتی یکی یه بنز SLS میگیره،نمیتونه که با سرعت یه cadillac باهاش تو خیابون یا اتوبان بره که.
اینم بگم که گشتم تو نت،در این مورد چیزی پیدا نکردم،فقط قوانین رانندگی معمولی و عامه رو نوشته بود.
البته اگر تا حالا بهش برخوردی یا خبر داری،اگر نه که نمیخوام زحمت بیفتی.
سپاس
سلام
جواب سوالتون خیلی سادس
قوانین برای همه یکیه، مجازات هم برای همه یکیه
البته برای نکته ای هم که فرمودید اینجا راه حل داره
اگر ماشین شما قدرتی داره که شما نمیتونید در جاده های معمولی ازش استفاده کنید، میتونید اون رو به پیست مسابقه ببرید و تا جایی که میتونید از قدرت ماشین استفاده کنید، البته اگر این کار رو هم نکنید باز هم راه حل هایی پیش بینی شده
مثلا اگر شما با یه بنز اس ال اس توی یه اتوبان با حداکثر سرعت ١٢٠ کیلومتر در ساعت، با سرعت ١٨٠ رانندگی کنید (بصورت کلی بیش از یک و نیم برابر سرعت مجاز) شما از دسته خلافکارهای رانندگی به دسته خلافکارهای جنایی سعود میکنید. حالا فرق این دوتا چیه؟! یه خلافکار رانندگی جریمه نقدی میشه، گواهینامش برای یک مدتی ضبط میشه و ماشینش هم تا تعیین تکلیف میره پارکینگ. ولی مثلا در مثال بالا اگر شما رو با بیش از یک و نیم برابر سرعت مجاز بگیرند، ماشین به نفع دولت ضبط، شما بازداشت و زندانی و مادام العمر از رانندگی محروم میشید. پس بصورت خلاصه اگر بنز خریدید بهتره قوانین رانندگی رو رعایت کنید وگرنه کاری میکنند که بنز که هیچی، دیگه حتی نتونید سوار کادیکاک هم بشید
من شنیدم که توی المان توی بزرگراه ها محدودیت سرعت نداره ولی یه همچین چیزی در کانادا صادق نیست.
سلام
احوالتون؟!
خوبید؟ خوشید؟ سلومتید؟!
بنده که کچل شدم از زور کار!
ممنون از دوستانی که بنده رو روی اینستاگرام دنبال میکنند. کامنت یادتون نره!!!
حالا میریم سر بحث اصلی که مهاجرت به کانادا برای تحصیل باشه.
بگذارید اول از همه یه چیزی رو روشن کنم، اینکه شما دانش آموز مقیم یا شهروند کانادا باشی با اینکه شما دانش آموز بین المللی با ویزای دانشجویی در کانادا باشی خیلی فرق داره.
برای امثال من که بدون هیچ محدودیتی مقیم یا شهروند کانادا هستیم و تصمیم میگیریم که درس بخونیم امکانات خیلی زیادی هست، و دولت سعی میکنه اینگونه افراد رو تشویق و ترغیب به تحصیل بکنه و امکانات فراوانى براش فراهم میکنند چون این فرد نهایتا عضوی از جامعست و به یک کاری مشغوله پس با تحصیلش هم سطح دانش اجتماع بالا میره و هم با مهارتهایی که یاد میگیره میتونه کارهای بهتر و بزرگتری رو انجام بده و به رشد کشور کمک کنه. توی انتاریو و تا اونجایی که من میدونم اکثر جاهای دیگه وقتی شما مقیم یا شهروندی و برای تحصیل اقدام میکنی دولت بهت وام تحصیلی میده که تقریبا هزینه ی همه تحصیلت رو میده و حتی یکم هم پول اضافی میاد. این وام با تموم شدن تحصیلت حالا در هر مقطعی و با هر درجه ای شروع به سود گرفتن میکنه و یک تا دو سال بعد فرد باید شروع به قسط دادن بکنه. در ضمن شما در طول تحصیل میتونی بخاطر دانش آموز بودن یک سری کارهایی توی دانشگاه یا با شرکتهای مرتبط با دانشگاه بگیری که یه پول تو جیبی برای خودت درست کنی، چون ساعت این نوع کارها کمه (مثلا بیست ساعت در هفته) و حقوقش هم با اینکه بیشتر از حداقل دستمزده ولی زیاد بالا نیست (مثلا سیزده تا هجده ساعت در ساعت).
حالا اگر شما به عنوان دانش آموز بین المللی international student بیای اینجا و ویزای دانشجویی بگیری، اون وام تحصیلی رو که نمیتونی بگیری، در ضمن اینکه هزینه ی دانشگاه (شهریه) دو برابر میشه برای شما. شما چون ویزای تحصیلی داری فقط میتونی توی دانشگاه کار کنی و برای کار بیرون باید درخواست استثنا Exception بدی که من از جزئیاتش بی خبرم.
به نظر من انتخاب ویزای تحصیلی برای کسی مناسبه که بتونه خرج تحصیلش رو از ایران تامین کنه، مطمئنا بخواد در کانادا باشه (انگار سوئیس و نروژ شرایط خیلی بهتری برای تحصیل دارند) و حالا در کنارش یه کار کوچولویی هم بکنه تا هزینه هاى کوچیکش رو مثل غذا یا پوشاک تامین کنه.
یا کار دیگه ای که افراد میتونند بکنن اینه که از طریق مهاجرت کاری یا سرمایه گذاری بیان و اینجا با استفاده از امکانات تحصیل کنند.
البته اینکه برای تحصیل بیای اینجا، کار کنی و باهاش خرج تحصیلت رو بدی هم ممکنه ولی خیلی خیلی سخته چون باید زیاد کار کنی و کم درس بخونی.
ارادتمند
رامین
پینوشت:
اینم کامنت یکى از دوستان هستش که در این مورد تجربه داشتند، دیدم بد نیست با شما به اشتراک بزارم:
سلام
از دوستانی که این بنده رو در اینستاگرام فالو (دنبال) کردند سپاسگذارم. بقیه دوستان هم بیان اونجا با هم باشیم و حتی میتونیم اونجا تبادل نظر کنیم. بنده رو بنام ramincanada میتونید روی اینستاگرام پیدا کنید.
حالا میریم سراغ اصل مطلب؛ در کانادا تا اونجایی که من دیدم اکثر خانواده ها و حتی افراد مجردی که تنها زندگی میکنند و باید از پس همه چیز خودشون به تنهایی بر بیان معمولا یکبار در هفته خرید عمده میکنند و یکی دو بار هم در صورت نیاز خرید جزئی میکنند که از سه چهار چیز تجاوز نمیکنه. دلیل اینه که اولا معمولا فروشگاه ها اواخر هر هفته جنسهایی که برای هفته بعد توی حراج میگذارند رو توی یه خبرنامه چه بصورت الکترونیکی و چه بصورت کاغدی به مردم اعلام میکنند. از طرفی هم عموم مردم هر روز یا درحال تحصیل و یا کار هستند و وقت خرید ندارند پس در طول هفته لیستی از چیزایی که نیاز دارند مینویسند و آخر هفته همه رو یکجا تهیه میکنند. از طرفی هم فروشگاه ها هر چه بزرگتر باشند قیمتهای مناسب تری دارند پس خرید از فروشگاه های کوچیک فقط در حد چند جنس ضروری ممکنه. در کانادا بر خلاف ایران جنسها قیمت ندارند و این باعث میشه از طرفی شما گاهی در موقعیتهای ضروری جنسی رو به قیمت خیلی گرونتر از قیمت واقعیش بخرید ولی خوبی که داره اینه که بین فروشندگان مختلف رقابت ایجاد میکنه و فروشگاهی که یک جنس مرغوب رو به قیمت پایین تر عرضه کنه مشتری بیشتری جذب میکنه. حالا حالت خاص دیگه ای که اتفاق میفته اینه که یه فروشگاه یک یا چند چیز خاص رو بصورت قابل توجهی ارزون میکنه تا مشتری رو قانع کنه در میوون چیزهای ارزون مایحتاج دیگه رو هم از همون فروشگاه به قیمت گرون بخره.
دوستان لطفا توجه داشته باشید، من این وبلاگ رو تاسیس کردم که به شما یک سری ایده از درون کانادا و زندگی روزمره بدم، یه جورایی ببینید کسی که دیروز جای شما بوده و امروز توی جایگاه آینده شماست چی میبینه و میشنوه و چطور فکر میکنه و درون جعبه زرین کانادا رو به شما نشون بده تا ببینید جایی که دارید میرید یا دارید تصمیم میگیرید که برید چطوریه. وگرنه من اینجا اطلاعاتی که از منابع دیگه قابل دسترس هست رو بازنویسی نمیکنم. خواهشا ازم نخواید برم براتون تحقیق کنم و اطلاعات کسب و بهتون عرضه کنم.
ارادتمند
رامین
سلام
بزارید همین اول بگم، این پستم کاملا غیر مهاجرتی و فقط برای پر کردن خلاء درونمه.
چند روزیه تو تورنتو هوا بهتر شده، یعنی دما بالای صفر و گاها بالای ده درجه رسیده، خصوصا دیروز که تقریبا بیست درجه بود. یه بوها و صحنه های خاصی، مثل یه لحظه شده که انگار از هفت هشت سال پیش منجمد شده و حالا دقیقا دوباره تکرار میشه. یا شایدم خاطرات خونه ی قبلیمون که توی منطقه ی سرسبزتری بود رو الان برام زنده میکنه. من الان تقریبا پنج سال کانادا هستم، همیشه هم از همه جهت راضی تر بودم از مملکت جدیدم. ایران هنوز سرزمین منه، ولی خوب یواش یواش دارم به اینجا به عنوان یه سرزمین (نا)مادری نگاه میکنم، جایی که شاید از لحاظ نَسَبی خیشاوندی با من نداشته باشه ولی بصورت سَببی شده سرزمین من. میدونم ایران وقتی من ازش اومدم بیرون دیگه جای زندگی نبود، حداقل من اونجا یک دهم شانسهایی که اینجا دارم رو نداشتم، پس دلم برای ایران تنگ نشده ولی بوی گرد و خاک نمناک، نم بارون توی کوچه های خالی، نور کم سوی خورشید از لابلای ابرهای پرمانند، رنگ سبز چمن تازه، و خیلی چیزای دیگه همه و همه به من یه حس دلتنگی خاص میده، یه حس دلتنگی برای گذشته، حالا دارم توی حافظه ناخداگاهم کند و کاو میکنم ببینم این گذشته سه سال پیش بوده، شیش سال پیش بوده یا نه سال.
وقتی از یه نقطه ی دور به زندگی امروزم نگاه میکنم میبینم به نظر خودم من در بهترین کشور دنیا، بهترین شهر دنیا و بهترین نقطه زندگی میکنم پس مثل خیلی از بچه های داخل ایران آرزوی مهاجرت ندارم، حتی به یه شهر دیگه، ولی از طرفی هم یه آینده ای برای خودم ترسیم کردم که تقریبا هشت نه ماهه دارم به طرفش حرکت میکنم، تا حالا هم تقریبا پیشرفت خیلی سریعی داشتم، اما در این موقعیت کنونی در عمیق ترین دره ی مسیر قرار دارم.
نمیدونم چرا اینا رو برای شما نوشتم ولی احساس کردم اینجا جاییه که میتونم حرفم رو بدون پروا بزنم.
ارادتمند
رامین
سلام
یکی از دوستان پیشنهاد داده بودند که یک مطلب در مورد نوروز در کانادا بنویسم.
قبل از اون اجازه بدید اشاره کنم من پیغامها و نظرات خیلی زیادی در باب همین مساله که آقا وضع ما اینه و اینه و این و چطور بیایم کانادا دریافت میکنم. ببخشید که جواب نمیدم چون چندین بار گفتم که در زمینه ی مهاجرت اطلاعات دقیقی ندارم و توصیه کردم با مشاورین محترم مشورت کنید.
حالا میریم سر اصل مطلب؛ نوروز در کانادا یه عید شناخته شدست تا جایی که نخست وزیر هرساله به مناسبت عید نوروز پیام میده و شهردار و رییس پلیس شهر (منطقه یورک) در مراسمی که به مناسبت نوروز برگزار میشه شرکت میکنند.
از طرفی هم خود ایرانیها خیلی سر و صدا راه میندازن و مثلا اگر شما در کلاسهای زبان آموزی لینک شرکت کنید، حتما یه پارتی برای نوروز برگزار میشه.
اینجا وسایل عید نوروز و سفره هفت سین خیلی گرونه و نوروز بهانه ای مسثیشه تا بازارهای نوروزی مختلف در همه جا باز بشن و سوپرها و قنادى های ایرانی و افغانی پول نسبتا زیادی به جیب بزنند.
از طرف دیگه این موضوع که سال نوی ما با آغاز بهار و تغییر طبیعت شروع میشه و سال نوی میلادی باسرمای زمستان آغاز میشه برای همه خیلی جالبه و نوروز خود بهانه ای میشه تا بحث و گفتگو و ارتباطی بین ایرانیها و بقیه ملیتها شروع بشه.
علاوه بر نوروز خصوصا در تورنتو ایرانیان عزیز کمال تلاششون رو میکنند که مراسمات عظیم الشان چهارشنبه سوری و سیزده بدر رو بصورت کامل و در حد ترقه و بمب و آتیش زدن کنده ی درخت و گره زدن دوتا درخت بهم بجا بیارن. در منطقه ای که ما زندگی میکنیم معمولا چهارشنبه سوری بیشترین جمعیت توی پارک ملس من و برای سیزده بدر توی لزلی پارک جمع میشن.
دوستان اینستاگرام یادشون نره، اونجا میتونید عکسهای زیادی از تورنتو ببینید و میتونید نظرات و سوالات مربوطتون رو از بنده بپرسید
در مورد برنامه صوتی هم ممکنه براتون یه سورپرایز داشته باشم.
در ضمن یه نکته جالب؛ روز ١٤ فروردین توی ایران چه خبر بوده؟!! اون روز بازدید وبلاگ از ٣٠٠-٤٠٠ بازدید کننده در روز که معمول هستش به ٢٠٠٠ نفر رسیده، انگار به همه ١٣ بدر بد گذشته، روز ١٤ ام همه با هم تصمیم گرفتن از ایران خارج بشن.
ارادتمند
رامین
سلام
به پیشنهاد دوستان وبلاگی اینستاگرام ساختم
روی اینستا من رو دنبال کنید
@ramincanada
دوستان من اونجا در خدمتم
عکس هم سعی میکنم زیاد بزارم
سوال خاصی هم اگر باشه اونجا جواب میدم
نکته: این اکانت شخصی من نیست, برای دیدن پرفایل من روی عکس آبیه که پایین همین پسته و قراره شکل دوربین باشه کلیک کنید.
ارادتمند
رامین
سلام
اولا دوباره عیدتون مبارک.
دوما جا داره به سهم خودم قتل مرزبان ایرانی رو به خانواده ایشون و ملت ایران تسلیت بگم. کلا خشونت اساس نفرت هستش و خود ما همگی میدونیم متاسفانه معمولا این شهروندان بیگناه هستند که قربانی اختلافات دولتها و قدرتها میشن. خدا ریشه ی خشونت رو بکنه و روحیه خشونت ستیزی رو در همه ما بوجود بیاره.
سوما مثل همیشه تاکید میکنم، مطالب زیر نظرات شخصی و اظهارات اجمالی شخص بندس و من دکترای سیاسیم از کالج سلطنتی شیش ماهه که منقضی Expire شده پس لطفا به بنده خرده نگیرید. فحش آزاده ولی من نه قول میدم انتشارش بدم و نه قول میدم که تو دلم به ابا اجدادتون صلوات نفرستم.
حالا بریم سر اصل مطلب؛
بصورت کلی قسمت کانادایی امپراطوریه انگلیسه و حتی کانادا بیشتر به امریکا شبیه تا به انگلیس.
مثلا ما توی کانادا سمت راست رانندگی میکنیم، مثل امریکایی ها، بیشتر مارکهای امریکایی داریم، بیشتر به امریکا سفر میکنیم، بیشترین تجارت رو با امریکا داریم، ماشینهای امریکایی بیشتر داریم، لهجمون بیشتر به امریکایی میکشه و غیره.
ولی قوانین اسلحه در کانادا مثل امریکا ازاد نیست، ولی خیلی راحت تر از انگلیس هستش. یا مثلا وقتی شما به پیشنهادهای آژانسهای مسافرتی نگاه میکنید بیشترشون مربوط به امریکاست، بعد به آمریکای مرکزی و حوزه ی دریای کارائیب، بعد خود کاناداس، بعد میشه انگلیس و اروپا و بقیه جاهای دنیا پس این نشون میده کانادایی ها هم تمایل بیشتری به سفر به امریکا دارند (کالیفرنیا، شیکاگو، فلوریدا و ...) و هم مسافرت اونجا براشون راحت تره.
همچنین همونطوری که قبلا گفتم انگلستان بصورت سیاسی و رسمی در نظام حکومتی کانادا دخالت داره.
از نظر فرهنگ کانادایی ها به ادب و تربیت خیلی مشهورند، پس زیاد شباهتی به گاوچرونهای امریکایی و فرهنگ سخت و آزادشون ندارند ولی زیاد هم اهل آداب و نزاکت (نظاکت، نذاکت) انگلیسی نیستند و بجای چای با شیر عصرانه قهوه ی با خامه و شکر زیاد رو ترجیه میدند.
در آخر میتونم جمع بندی کنم با اینکه کانادا قسمتی از انگلستان محسوب میشه و این انگلیسی ها و فرانسوی ها بودند که سنگ بنای کانادا رو گذاشتند ولی همسایگی کانادا با امریکا تاثیر بسیار زیادی در همه جنبه ها داشته تا جایی که بصورتی خاص و استثنایی در جهان اون رو از سرزمین مادریش متمایز کرده و به سمت و سوی خودش هدایت کرده، البته استقلال کانادا هم در این میان نقش بسزایی داشته.
میدونم کیفیت این مطلب زیاد خوب در نیومد ولی دیگه شما به بزرگی خودتون ببخشید.
ارادتمند
رامین
سلام
توی این برنامه صوتی مختصری در مورد روابط دختر و پسر در کانادا حرف زدم
ببینید خوشتون میاد
زمانش ده دقیقه و حجمش تقریبا پنج مگابایته
چندجای مختلف هم آپلودش کردم براتون
توی SoundCloud هم گذاشتمش
برای دانلود یا گوش کردن به مضبوطات من روی خود لینکها کلیک کنید.
ارادتمند
رامین