خاطرات یک مقیم کانادا

من در این وبلاگ خاطرات و روزانه های خودم رو از قبل از رفتن به کانادا تا زندگی در کانادا برای شما نقل میکنم .

خاطرات یک مقیم کانادا

من در این وبلاگ خاطرات و روزانه های خودم رو از قبل از رفتن به کانادا تا زندگی در کانادا برای شما نقل میکنم .

سفر به مونترال و غیره

سلام

دوباره من برگشتم با یک سری صحبتهای جدید. اولا که کامتهای جدید رو خوندم. به پیر به پیغمبر من جواب سوالای مهاجرتی خاص رو نمیدونم. جان هرکی دوست دارید برای من معدلاتون رو نفرستید تا بگم تو کانادا راهتون میدم یا نه.

در مورد مشاغل هم بصورت خاص اطلاعی ندارم. کلی هم پیغام شخصی اومده که وقت نکردم بخونم.

حالا بریم سر اصل مطلب:

هفته ای که گذشت من سه روز مونترال بودم. خیلی حال داد. برای اونایی که نمیدونن باید بگم ما ورودمون به کانادا از طریق مونترال بود و بعد از یک ماه موندن در اون مملکت الکی اومدیم تورنتو.

البته من این وسط یک شب دیگه هم مونترال رفته بودم که چون خوش نگذشته بود یک شبه برگشتم.

من عاشق مسافرت تنهاییم، خیلی بهم حال میده. یه خونه گرفته بودم دو خوابه توی پلاتو مونترویال برای شبی پنجاه دلار. البته با صاحب خونه توافق کردم و برای دو شب و سه روز (از صبح چهارشنبه تا عصر جمعه) صد دلار دادم. خونش یکم داغون بود ولی برای دو شب خیلی حال داد. البته نصف شبها تنهایی توی یه خونه ی قدیمی یکم ترسناک بود.

روز اولی که رسیدم پریدم از سوپر مترو (یه فروشگاه زنجیره ایه و هیچ ربطی به مترو حمل و نقل نداره) کلی خوراکی خریدم. بعد هم دیگه شروع کردم تمام وقت حال کردن، از کازینوی مونترال بگیر تا سر زدن به محله ی قدیمیمون.

خیلی جالب بود، احساسی که به مونترال داشتم خیلی شبیه به احساسی بود که به ایران داشتم، خیلی باحاله، خیلی خوش میگذره، ولی دوست ندارم بصورت مداوم اونجا زندگی کنم.

دیدن مونترال یه حالت خاصی برام داشت، اولا شهر خیلی قشنگتر از تورنتو بود، بعدم خاطراتم با هر تیکه از شهر زنده شد.


سوال شده بود که چقدر سرمایه برای مهاجرت نیاز هست. آقا شما ببینید، بطور متوسط به تخمین بنده برای یک نفر ماهی هزار و پونصد دلار، برای دو نفر دو هزار دلار ماهیانه و برای هر نفر اضافی پونصد تا هزار دلار ماهیانه لازمه و بصورت نیمه خوش بینانه شما برای دوازده ماه احتیاج به پول دارید تا بتونید کار پیدا کنید و جا بیفتید. حالا با کمتر از این پول هم میشه زندگی کرد، ولی سخت و صرفه جویانه و ممکن هم هست شما بعد از دو هفته یه کار ماهی هزار و پونصد دلار پیدا کنید. شما ببینید چقدر میتونید به خودتون فشار بیارید. اگر بچه کم سن و سال یا نوجوون با خودتون میارید نمیتونید خیلی صرفه جو باشید چون بالاخره بچه هستند و چیزایی رو که میبینند میخوان، اگر زوج جوونید با عشق و مهربونی کنار هم برای آینده بهتر سختی ها رو تحمل میکنید.


نکته ی سومی که میخوام بگم در مورد اتفاقیه که امروز برای اولین بار برای من اتفاق افتاده. امروز رفته بودم ورزش، وسایلم رو هم مثل همیشه گذاشتم توی یه کمد درش رو قفل کردم. وقتی برگشتم دیدم یکی قفل من رو شکسته و پولها و بلیطهای مترو رو برداشته. حالا خدا رو شکر سر ساک ورزشم نرفته، عینکم رو بر نداشته، موبایلمم هم همراهم بود وگرنه اونم به باد رفته بود، طرف زیاد هم دنبال دردسر نبوده وگرنه کارت اعتباریها و کارت شناساییهام رو هم برداشته بود. رفتم به مدیر باشگاه گفتم، اونم بعد از کلی ابراز همدردی و اشک تمساح گفت پیگیری میکنه ولی چون تو خود رختکنها دوربین نیست کار زیادی از دستش بر نمیاد. این اتفاق برای من خیلی نادر بود ولی کمی شانس و کمی عدم توجه به نکات ایمنی بعضی مواقع آدم رو میفرسته ته چاه.


نکته آخر در مورد مشاغل هستش. اینجا مملکت بزرگ و پیشرفتیه و همه مدل شغل همه جاش نیاز هست. حالا بعضی مشاغل مثل مهندسی و کارهای مربوط به نفت یا پرستاری اینقدر نیازش بالاست که منابع داخلی تکاپوی بازار رو نداره و به مهاجرین بخاطر شغلشون امتیاز خوبی برای مهاجرت داده میشه. تا اونجایی که بنده دستگیرم شده افرادی که کارهای کامپیوتری میکنند خیلی سریع جذب بازار میشن چون اطلاعاتشون میتونه خیلی بروز باشه، مهندسین و متخصصین فنی احتیاج به یه بروزرسانی اساسی دارند که اگر پایه ی خوبی داشته باشند میتونند خودشون رو توی بازار جا کنند، در آخر پزشکان احتیاج به یه تغییر خیلی اساسی دارند و برای اینکه با انجا تطبیق پیدا کنند خیلی باید درس بخونند.


خلاصه اینکه ما فعلا رفتیم، زود برمیگردیم. اینستاگرام رو هم یادتون نره، شناسه من هست ramincanada

بهم بگید عکس از چی براتون بزارم


ارادتمند

رامین